این تحولات از چند جهت از اهمیت قابلتوجهی برخوردارند. نخست آنکه امکان سرایت این اعتراضات به دیگر شهرها و ایالتهای آمریکا وجود دارد. زیرا نارضایتیهایی مشابه، بهویژه در میان مهاجران و همچنین مؤسساتی که از نیروی کار مهاجر استفاده میکنند در دیگر مناطق نیز بهچشم میخورد. نگرانی از آینده شغلی، بیکاری و بیثباتی اقتصادی میتواند به گسترش این ناآرامیها منجر شود.
نکته دوم به فضای دانشگاهی آمریکا بازمیگردد. حمایت دولت ایالات متحده از رژیم صهیونیستی و واکنشهای سرکوبگرانه آقای ترامپ نسبت به تجمعات دانشجویی حامی فلسطین باعث شده بسیاری از دانشگاهها در جبهه مخالف دولت قرار گیرند. این مسأله میتواند زمینهساز پیوند خوردن اعتراضات نخبگانی با مطالبات عمومی وداخلی جامعه آمریکا شود.
نکته سوم که اهمیت دارد، فقدان برنامهریزی و تدبیر مناسب از سوی دولت ترامپ برای مدیریت این ناآرامیهاست. نهتنها تاکنون برنامهای مؤثر برای مهار این بحران تدوین نشده بلکه برخوردهای خشن در تظاهرات اخیر لسآنجلس و نیویورک نشان میدهد که راهبرد دولت صرفا مبتنی بر سرکوب و مقابله فیزیکی است. این رویکرد نهتنها پاسخگو نخواهد بود بلکه احتمالا باعث تشدید اعتراضات نیز خواهد شد.
نشانههایی وجود دارد مبنی بر اینکه حتی در میان جمهوریخواهان نیز مخالفتهایی با عملکرد دولت کنونی در حوزههای اقتصادی و سیاسی در حال شکلگیری است. بنابراین تصور اینکه چون تظاهرات فعلا در دو شهر محدود بوده یا جمعیت زیادی را در بر نگرفته پس اهمیت چندانی ندارد تحلیلی نادرست است. کارشناسان معتقدند همین سه عامل (نارضایتی عمومی، مخالفت نخبگان و ضعف مدیریتی دولت) میتواند موج گستردهتری از اعتراضات را در سطح ملی بهدنبال داشته باشد.